X
-

یادداشت محمدمهدی مهدی سیار در پی درگذشت غلامرضاشکوهی

یادداشت محمدمهدی مهدی سیار در پی درگذشت غلامرضاشکوهی

دیشبش در حرم دیدمش. در شب شعر گوهرشاد. غلامرضا شکوهی با همان شکوه و فروتنی و همان حسی که زبان حالش جز این بیت درخشان خودش نمی‌توانست باشد:

بندی به پای دارم و باری گران به دوش/ در حیرتم که شهره به بی بند و باری ام

حال جسمانی‌اش اما چندان مساعد نبود و گمان نمی‌کردم فردا بتواند بیاید تهران برای شب شعر مقام رضا(ع) و مراسمی که شهرستان ادب و آستان قدس برای تجلیل از او تدارک دیده بودند، اما آمد. همه که شعر خواندیم مرتضی امیری اسفندقه از او دعوت کرد تا هم برای تجلیل و هم برای شعرخوانی روی سن بیاید و او را شکوه شعر امروز خواند.

آرام آرام از پله‌ها بالا رفت ... همین که پشت تریبون ایستاد ناگهان زانوانش سست شد و قامتش لرزید. چیزی نمانده بود بالای بلندش زمین بیفتد که امیری بازویش را گرفت، خودش هم محکم ایستاد و همه را آرام کرد و گفت: چیزی نشده فقط سرم کمی گیج رفت...

غزلی خواند و چه غزلی و چه با صفا هم خواند:

ذکر پابوس شما از لب باران می ریخت/ ابر هم زیر قدمهای شما جان میریخت

هر چه درد است به امید دوا آمده بود/ از کف دست دعای همه درمان می ریخت...

بعد هم پرچم حرم را آوردند و صدای نقاره‌ها پیچید توی سالن...؛ دقایقی بعد از آن در حیاط فرهنگسرای اندیشه... امیری می‌گفت بی تاب چشم می‌گرداند و انگار دنبال چیزی می‌گشت، دستش را به درختی تکیه داد و آرام افتاد و دیگر برنخاست... امیری میگفت: حسین منزوی همیشه معتقد بود در همین حیاط حادثه ای عظیم به سراغش خواهد آمد...

حالا مدام این عبارت در ذهنم میچرخد: همه از رضاییم و به سوی رضا میرویم...شادی روحش صلواتی و فاتحه‌ای

11 مرداد 1396 0 نظر | 2693 بازدید
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
امتیاز دهید:

مطالب مرتبط

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.