X
-

ما شاعرکان قافيه بافيم و زبان باز

 
اي دل! تو که مستي ـ چه بنوشي چه ننوشي ـ
با هر مي ناپخته نبينم که بجوشي
 
اين منزل دلباز نه دزدي ست نه غصبي
ميراث رسيده ست به ما خانه به دوشي
 
دلسردم و بيزار از اين گرمي بازار
غم هاي دم دستي و دل هاي فروشي
 
رفته ست ز ياد آن همه فرياد و نمانده ست
جز چند اذان، چند اذانِ درِ گوشي
 
نه کفر ابوجهل و نه ايمان ابوذر
ماييم ميانمايگي عصر خموشي
 
ما شاعرکان قافيه بافيم و زبان باز
در ما ندميده ست نه ديوي نه سروشي
 

محمدمهدی سیار

28 تیر 1396 0 نظر | 2632 بازدید
Article Rating | امتیاز: 4 با 2 رای
امتیاز دهید:

مطالب مرتبط

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.