۱.
اوضاع...ای...بد نیست، مشغولم
با چند تخته پاره و اره
کنج کویری لخت
خو کرده با تنهایی پیشین
با رنج نجاری
با طعن بسیاران
مشغول کشتی ساختن
چشم انتظار اولین باران
۲.
کتمان نباید کرد،
در این عکسها پیداست
من بعد از آن پاییز هم خندیده ام گهگاه!
خندیده ام، یا از ته دل
یا دست دور گردن فرد بغل دستی
با گفتن یک "سیب" ناقابل
خندیده ام اما تو میدانی
من بعد از آن پاییز تنهایم
خندیده ام اما تو میدانی
در عکسهای دسته جمعی نیز تنهایم
۳.
یکایک ریخت برگ هر درختی بود
یکایک ریخت حتی برگهای نخلها....باری
چنان پاییز پاییز است و از غارتگری لبریز
که حتی سرو هم صبرش سر آمد چندم آبان
و همرنگ جماعت شد
و رسوا شد
در این پاییز
۴.
پیشانی مواج ماهیگیر
یا چشمهای ساده این ماهی بی تاب؟...
آنک سوالی مانده آویزان
در امتداد ریسمان در آب